ماجرای درگیری تامکت ایرانی با ۱۳ جنگنده عراقی "قسمت سوم"

اواخر اسفند ماه سال ۱۳۶۳ بود که تازه عملیات بدر تمام شده بود و بر و بچه‌های خلبان مامور به پایگاه‌های درگیر هر کدام به پایگاه ها و محل خدمتی اصلی‌شون برگشته بودند، نزدیک شب عید بود و ما هم گفتیم خوب این خواست خدا بوده

ماجرای درگیری تامکت ایرانی با ۱۳ جنگنده عراقی "قسمت سوم"
سرهنگ خلبان فریدون علی مازندرانی

به محض جمع نمودن چرخ و فلاپ ها با گردش به چپ شروع به صعود به ارتفاع 24000 پائی نموده و با اینکه جناب صنعتکار بعد از آن مشاجره کوتاه رادیویی ساکت در کابین عقب نشسته بود و هیچ صحبتی نمیکرد و روزه سکوت گرفته بود، خودم کلیه تماس‌های رادیویی را انجام و با عوض نمودن کانال رادیو کابین جلو بر روی رادیوی تانکر شروع به صدا کردن تانکر نمودم و به سمت منطقه ایستایی آنان در حال پرواز بودم و بدون اینکه منتظر پاسخی از سوی کابین عقب باشم فقط روی رادیو اینتر کام (داخلی) گفتم روی تانکر قفل راداری انجام بدهید!! 

زیرا بنزینم وضعیت خوبی نداشت و باید سریعا موقعیت تانکر را دقیقا پیدا می کردیم والا باید تصمیم می‌گرفتم که آیا به مسیر ادامه دهم و یا در بین راه در شیراز بنشینم، در همین حال و هوا صدای تانکر را در پاسخ به صداکردن خود شنیدم که بعد از سلام و احوالپرسی، خلبان تانکر با حالتی پریشان سؤال کرد، فری تو بالا چکار میکنی؟ 

ابتدا صدا را نشناخته بودم ولی بعد از صحبت مجدد ایشان صدا را شناختم و در پاسخ گفتم، مهدی جان مگر قرار بود بالا نباشم، خلبان تانکر جناب مهدی همتی بود که در روزهای قبل که ابتدا به شیراز رفته بودم ایشان را به اتفاق سایر دوستان 707 در همانجا ملاقات نموده بودم، ایشان مجدد سؤال نمود مگر پیغام پست فرماندهی دیشب بتو نرسید که امروز پنج شنبه پروازی انجام ندهی؟؟ 

گفتم، نمیدونم کدوم دیوانه‌ای گفته بود که من امروز پرواز نکنم ولی علتش رو نگفته بود و بیخودی هم که نمیشه پرواز نکرد آن هم تو این اوضاع و احوال!! 

در همین اثنا به ایشان گفتم مهدی جان من هیچی بنزین ندارم سریعا بگرد طرف من و در رستوران را باز کن، که در پاسخ گفت من هم بنزینی برام باقی نموده شش هفت ساعته بالا هستم م و دارم میرم شیراز بشینم اما میتونم تو مسیر حدود 1000 پاوند از بنزین خودم بهت بدهم، گفتم خدا بده برکت بیا جلو ، در حین نزدیک شدن به تانکر از جناب همتی پرسیدم مهدی جان حالا میگی اصل قضیه چی بوده یا نه؟ 

که گفت دیروز بعد از بازگشت از پرواز ممیش (منظور ایشان جناب محمد رضا محرمی یکی از خلبانان تاپ تانکرهای 707 بود) نهار را که خورد همان جا از خستگی روی کاناپه خوابش برد و بعد از مدتی یکهو با صدای گریه شدید از خواب پرید و داشت در خواب تو را صدا میزد، که بعد از آرام کردنش، گفت خواب دیدم روز پنج شنبه بعد از ظهر است و فریدون مازندرانی تو یک منطقه دیگری پرواز میکرده ولی یکدفعه سر از منطقه جنوب در آورد و در حین پرواز با چندین هواپیمای عراقی درگیر شد و یکی دو تا از آنها را زد ولی بقیه عراقی‌ها اونو ساندویچ اتک کردن وسط آب زدنش و فری هم نتوانست از هواپیما بیرون بپره !!!! 

این کل جریان بود ولی چون ما همه به خوابهایی که تا حالا ممیش دیده اعتقاد داریم و میدانیم حتما اتفاق میفته لذا با تماس با برو بچه ها اول فکر میکردیم تو هنوز تو شیرازی ولی بعد که گفتند رفتی اصفهان هر کاری کردیم نتوانستیم باهات تماس بگیریم، لذا از جناب معصومی و هاشم‌پور خواستیم هر طوری شده از طریق پست فرماندهی به تو اطلاع بدهند تا امروز که پنج شنبه است پروازی انجام ندهی!!

تازه جریان تماس نامفهوم پست فرماندهی برایم داشت روشن میشد، که با خنده به مهدی همتی گفتم، مهدی جان ممیش باز پرخوری کرده و خواب‌های عجیب و غریب دیده، لذا تو کاری به این کارها نداشته باش و ببین تانکر بعدی کی پا میشه تا من بنزین را پر کنم و برم تو منطقه که گفتند اوضاع جالب نیست و منطقه خالی مانده و کسی نیست!! 

در همین اثناء صحبت کردن با آقا مهدی به تانکر جناب همتی رسیدم و دیدم همه چیز آماده و مهیا است و سریعا اون 1000 پاوند بنزینی که قول داده بود گرفتم و ایشان هم بعد از اتمام بنزین‌گیری ما گفت، وای وای میدونی کی داره میاد جای من؟ گفتم کی میاد؟ گفت ممیش داره میاد تو منطقه!! گفتم خوب بهتر خودش می بینه که خواب .... چپه....

چند دقیقه در همان منطقه منتظر شدیم تا تانکر بعدی برسه داخل منطقه هولدینگش که صدای ممیش را شنیدم و بعد از تماس با وی با ناباوری با شنیدن صدای من، اول درخواست تغییر فرکانس کرد و بعد از اون هر چی دلش خواست تو رادیو گفت و بار من کرد!!! 

آخر هم گفت توی دیوانه مگر نمی دونی همه خواب‌های من تا حالا درست از آب در آمده؟ پس چرا امروز پرواز کردی، ضمن اینکه نصف جریان تا الان همانطور که من تو خواب دیده بودم اتفاق افتاده ؟!؟! 

خلاصه بعد از کلی مذاکرات دیپلماتیک فی مابین با آقا ممیش، و با دادن قول مردانه به وی بابت اینکه تو این پرواز هیچ دیوانگی خاصی از ما سر نزند، ایشان را تا منطقه ایستایی‌اش که در حوالی کازرون بود همراهی کرده و پس از پر کردن باک‌های بنزین، بطرف منطقه مربوطه پرواز نمودیم.

به محض ترک تانکر با رادار بوشهر تماس حاصل نمودم و از حضور و آمادگی خودمان در منطقه وی را مطلع نمودم و با کم کردن ارتفاع برای رفتن به ارتفاع حدود یکصد پائی بالای آب در هوائی کاملا" Haze بدلیل غبار محلی و نزدیکی به زمان غروب خورشید، خود را در ضلع ورودی منطقه و بسمت غرب قرار دادم و بلافاصله بعد از انجام این رادیو کال با رادار بوشهر صدای یکی از بچه های اف 14 شیراز بنام جناب سید محسن حسینی را شنیدم که روی رادیو داخلی ما اعلان نمود (( ددی، من رفتم هیچی ندارم )) تکیه کلام محسن "ددی" بود که تو هر یک چمله اش این کلمه را دو سه بار تکرار میکرد، بلافاصله بعد از اعلان ترک منطقه از طرف محسن حسینی صدای خلبان اف 4 ی هم که در شرق بوشهر پرواز میکرد را با همین مضمون تو رادیو شنیدم و او هم بدلیل مشکل راداری که داشت با ما خدا حافظی کرد و منطقه را ترک گفت تا در بوشهر بنشیند، نگاهی به اطراف خارک انداختم دیدم بیش از بیست و سه چهار فروند کشتی نفت کش که هر کدام تا خر خره در آب فرو رفته بودند بصورت پراکنده در اطراف اسکله "تی" خود نمائی میکنند و مشخص است که همه در انتظار انجام برنامه خروج در اواخر همان شب هستند، تازه متوجه شدم چرا جناب سرهنگ عطائی فرمانده پایگاه انقدر اصرار داشت که هر طوری شده سریعتر ما خودمان را به منطقه برسانیم، خوب قسمت این بود تا از آن پرواز طولانی خسته کننده در غرب کشور به جنوب بیایم و یک مدت کوتاهی هم اینجا پرواز کنیم و مواظب این بندگان خدا باشیم تا بارشون را بدون دغدغه خاطر از این محل خطر ناک دور کنند.

حدود پنجاه دقیقه ای بود که داشتیم در منطقه پرواز می کردیم و همه چیز آرام و بدون سر و صدا پیش میرفت و من با چک کردن میزان بنزین باقیمانده و حساب و کتاب زمان خروج از منطقه با رسیدن به همان میزان بنزین Bingo Fuel تصمیم داشتم که تا در انتهای آخرین لگ (ضلع) منطقه که بسمت غرب بود که رسیدم منطقه را ترک کنم، که همزمان صدای رادار بوشهر رشته افکارم و بهم زد و شنیدم که روی رادیو اعلان نمود "همسایه قرمزه" این بدین معنی بود که احتمال حمله به جزیره خارک می رود و کلیه سیستمهای پدافندی، به حالت آتش به اختیار در آمده اند، کمی در همان مسیرم ادامه دادم که مجددا" صدای رادار بوشهر را شنیدم که می گوید "ما هم قرمزیم" ضمنا" شما هم سریعا" گردش به چپ کنید و بگردید به سمت 180 درجه و بطرف جنوب منطقه ادامه دهید!! این بدین معنی بود که از یک ایستگاه راداری و یا سیستم شنود منطقه ای به رادار منطقه بوشهر اعلان وضعیت نموده که احتمالا"این جزیره در شرف مورد حمله قرار گرفتن از طرف هواپیماهای عراقی می باشد و با اعلان وضعیت قرمز در بوشهر، حمله هوائی قطعی است، و در این حالت است که پدافند هر دو منطقه خارک و بوشهر به حالت صد در صد آماده باش و آتش به اختیار در آمده بودند، پس از این رادیو کال بوشهر به نشاندهنده بنزین نگاه کردم دیدم عدد 8000 پاوند را رد کرده ام و نشان دهنده بنزین رو به کم شدن میباشد، با خود فکر کردم خوب اگر الان بگویم که من بنزینم تمام شده و باید منطقه را ترک کنم ، که همه فکر میکنند اف 14 ترسید و به بهانه کمبود سوخت از منطقه خارج شده!! و اگر هم بخواهم منطقه را ترک کرده و سریعا" بروم بنزین بگیرم و باز گردم که ممکن است در این فاصله هواپیماهای که نمیدانم هنوز در کجای منطقه خلیج فارس قرار دارند خودشان را به جزیره خارک رسانده و ترتیب همه این سوپر نفتکشها و اسکله بارگیری نفت را با هم بدهند ..... پس خدای من چکار کنم ؟ چه تصمیمی را باید می گرفتم؟!؟!

خوب بنا بدرخواست رادار گردش به چپ را هم آغاز نموده بودم و در سمت حدود 180 درجه بسمت جنوب جزیره در حال پرواز بودم که نگاهی به نشاندهنده بنزین انداختم و دیدم حدود 7000پاوند بنزین باقیمانده و لذا تصمیم به ماندن گرفتم و به کابین عقب اعلان نمودم بنزین مان برای ورود به درگیری خیلی کم است، ولی انتخاب دیگری نداریم و باید تا آخرین لحظه در منطقه بمانیم، لذا حواست را خوب جمع کن و تا اعلان نکردم ایجکت نمیکنید هر جائی که لازم بود خواهم گفت و آنوقت ایجکت میکنید!!

اينجا لازمه توضيح بدهم كه عموما"من در پروازهائي كه با کابین عقب های قدیمی تر مي رفتم پرواز، دسته انتخاب وضعیت Ejection Command Handle را میگفتم بر روی MCO قرار دهند، تا در صورت بروز هرگونه مشکلی در حین درگیریهای هوائی و در آخرین لحظات پروار در صورت نیاز و صلاحدید اگر اعلان ایجکت نمودم، کابین عقب با ایجک نمودن خود من را هم از هواپیما خارج نماید، در این پرواز هم از ابتدا گفته بودم که کابین عقب همین کار را کرده و حالت MCO را انتخاب نموديم ولی با توجه بشرایطی که در آن قرار گرفته بودیم و کم شدن سریع بنزین باقیمانده که هر آن ممکن بود به علت تمام شدن آن مجبور به ایجکت و خروج اضطراري از هواپیما شویم قبل از گردش به سمت هواپیماهای عراقی به کابین عقب گفتم Ejection Handle را روی حالت Pilot قرار میدهیم اما تا زمانی که اعلان نکردم شما هواپیما را ترک نمی کنید، بدین ترتیب اگر کابین عقب هم به هر دلیلی بصورت ناگهانی تصمیم به ایجکت می گرفت به تنهائي قادر بود خودش را به بیرون پرتاب کند و من هنوز می توانستم در هواپیما باقی مانده و آنرا هدایت نمايم.

با اين تصميم كه گرفتيم، از رادار پرسيدم خوب اگر هدفي داري چرا من را به سمت جنوب مي فرستيد، اول بگو ببينم چه خبره؟ كنترولر رادار در جواب گفت، برابر اعلان رادار بندر امام رادار ( رادار موبايلي كه از بهبهان به اين منطقه گسترش داده شده بود و به همين خاطر هواپيماي خفاش هم در پرواز بود تا مكمل اين رادار باشد)، بالاي ده (10) فروند هواپيما در حال نزديك شدن به منطقه هستند و لي هنوز نتوانستيم با آنها ارتباط راداري برقرار نمائيم، كه در جواب گفتم پس من را برگردان به سمت 300 درجه تا ببينيم چي داريم!! با اين اعلان و با انجام گردشي سريع به راست در سمت 300 درجه قرار گرفتيم و به صنعت كار گفتم رادار را اول Tilt كن كف آب تا ببينيم چيزي داريم يا نه، به محض ثابت شدن هواپيما در سمت دلخواه اهداف به ترتيب در صفحه رادار ما مشخص ميشدند و بعد از سرچ كامل ارتفاعات بالاتر و هر دو سمت چپ و راست آنان و اطمينان از اينكه فقط همين تعداد هستند، مشخصات اهداف را به ترتيبي كه ميديدم و شامل يكدسته دو 2 فروندي در جلو، و سه دسته 3 فروندي در پست سر آنها و در آخر هم يك دسته 2 فروندي ديگر كه جمعا" تعداد 13 فروند ميشدند و در ارتفاع حدود 500 پائي بالاي آب و در سمت 120 درجه با فاصله اي حدود 75 مايلي از ما بطرف بوشهر در پرواز بودند را به رادار داديم كه آنها هم پس از چك نمودن مجدد تعداد و سمت و فاصله اهداف گفته هاي ما را تائيد نمودند، خوب ديگر مسئله داشت راستي راستي جدي ميشد و در وضعيتي كه هر لحظه بنزين داره كم و كم تر ميشه تازه ميخواهيم با اين جماعت زبون نفهم هم درگير بشيم، در همين اثنا صداي مميش هم كه راديو خود را بر روي كانال رادار ست نموده بود تا تمام مراحل پرواز ما را زير نظر داشته باشه نيز مرتبا" شنيده ميشد كه ميگفت" لامصب تو كه بنزين نداري پس چرا انجا وايستادي" چون او ميدانست كه از زمان بنزينگيري ما مدتي است گذشته و من هم كه درگير اين هدفهاي جديد بودم و نميتوانستم جوابي به او بدهم، لذا تنها يكبار روي راديو گفتم " لطفا" راديو را اشغال نكنيد" بلافاصله به ردار گفتم اينها الان بايد بگردند به سمت 180 تا 200 درجه چون احتمال ميدهم كه از سمت جنوب بخواهند حمله را انجام بدهند لذا حواست باشه اگر گردش كردند همه را داشته باش كه كسي از بينشان جدا نشده باشه چون اگر آنها بگردند من هم از راست ميگردم تا به موقع روبرويشان در بيايم.

منطقه واقعا" بهم ريخته بود، صداهاي مختلفي را در اطراف كنترولر ايستگاه رادار ميشنيدم كه نشان دهنده التهاب شديد در بين افراد ايستگاه رادار بود و همزمان صحبت با من، مكالمات زياد ديگري با ساير ايستگاهها و سايتهاي پدافندي توسط افراد ديگر شنيده ميشد، كنترولر رادار اعلان نمود هدفها گردش براست نموده و سمت 170 درجه را با فاصله 55 مايلي از شما گرفتند، در همين موقع چراغهاي نشاندهنده Low Fuel Light سمت چپ و راست هر دو روی پانل Caution Light روشن شده بود و پشت سر هم چراغهاي ديگري نيز در حال روشن شدن بود، تنها كاري كه قبل از انجام گردش براست خودم انجام دادم تنظيم حداقل ارتفاع 35 پائي بالاي آب در Radar Altimeter بود تا در صورت چرخش سريع و كم شدن فاصله با آب را با بوقي كه ميزند بمن هشدار بدهدو ارتفاع را گوشزد كند، ضمنا" از كابين عقب هم پرسيدم سيستمها ALR ها و ALQ و چف و فلير همه روشن است؟ كه با پاسخ Yes Sir ايشان خيالم از اين بابت هم راحت شد، تنها اشكالمان كمبود شديد بنزين بود كه كاريش هم نميتونستيم بكنيم و در اين موقعيت بايد تا آنجائي كه اجازه ميداد جلو ميرفتيم و اگر موشكي نميخورديم بموقع ايجكت ميكرديم!!